انبوهی نمودنلغتنامه دهخداانبوهی نمودن . [ اَم ْ ن ُ/ن ِ/ن َ دَ ](مص مرکب ) انبوهی کردن . رجوع به انبوهی کردن شود.
انبوهیلغتنامه دهخداانبوهی . [ اَم ْ ] (حامص ) فراوانی و افزونی و بسیاری و کثرت و جمعیت و جماعت . (ناظم الاطباء). بسیاری . تعدد. تکثر. کثرت . جمعیت . (فرهنگ فارسی معین ). کثافت . زحام .ازدحام . تزاحم . گشنی . (یادداشت مؤلف ) : چون کَشَف انبوهی غوغا بدید بانگ و ژخ
انبوهلغتنامه دهخداانبوه . [ اَم ْ ] (ص ) بسیار، خواه بسیاری مردم و خواه چیزی دیگر. (از برهان قاطع). بسیار و متعدد. (ناظم الاطباء). بسیار. (انجمن آرا). بسیار. متعدد. کثیر. (فرهنگ فارسی معین ) : بر مقدمه ٔ او احنف قیس بود و سپاهی انبوه با او بودند. (تاریخ سیستان ). احمدبن
اعتواکلغتنامه دهخدااعتواک . [ اِ ت ِ ] (ع مص ) انبوهی نمودن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). انبوهی کردن . (یادداشت مؤلف ).
تناغصلغتنامه دهخداتناغص . [ ت َ غ ُ ] (ع مص ) انبوهی نمودن شتران . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
تکاصلغتنامه دهخداتکاص . [ ت َ کاص ص ] (ع مص ) باهم انبوهی نمودن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
انضناطلغتنامه دهخداانضناط. [ اِ ض ِ ] (ع مص ) انبوهی نمودن بر چاه و مانند آن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). ازدحام و انبوهی کردن بر چاه و مانند آن . (از اقرب الموارد).
ملاهسةلغتنامه دهخداملاهسة. [ م ُ هََ س َ ] (ع مص ) پیشی گرفتن بر چیزی و انبوهی نمودن بر آن . || انبوهی کردن بر طعام از حرص و آز. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
انبوهیلغتنامه دهخداانبوهی . [ اَم ْ ] (حامص ) فراوانی و افزونی و بسیاری و کثرت و جمعیت و جماعت . (ناظم الاطباء). بسیاری . تعدد. تکثر. کثرت . جمعیت . (فرهنگ فارسی معین ). کثافت . زحام .ازدحام . تزاحم . گشنی . (یادداشت مؤلف ) : چون کَشَف انبوهی غوغا بدید بانگ و ژخ
انبوهیدیکشنری فارسی به انگلیسیdenseness, density, exuberance, infestation, luxuriance, mass , overgrowth, thick
انبوهیلغتنامه دهخداانبوهی . [ اَم ْ ] (حامص ) فراوانی و افزونی و بسیاری و کثرت و جمعیت و جماعت . (ناظم الاطباء). بسیاری . تعدد. تکثر. کثرت . جمعیت . (فرهنگ فارسی معین ). کثافت . زحام .ازدحام . تزاحم . گشنی . (یادداشت مؤلف ) : چون کَشَف انبوهی غوغا بدید بانگ و ژخ
انبوهیدیکشنری فارسی به انگلیسیdenseness, density, exuberance, infestation, luxuriance, mass , overgrowth, thick