انتجاعلغتنامه دهخداانتجاع . [ اِ ت ِ ] (ع مص ) بطلب آب و علف و منفعت و نیکویی شدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). طلب گیاه در موضع آن . (از اقرب الموارد). گیاه و آب جستن . (تاج المصادر بیهقی ). یقال هؤلاء قوم منتجعون . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). و یقال انتجعنا ارضاً نطلب الریف
انتجاعفرهنگ فارسی معین(اِ تِ) [ ع . ] (مص ل .) 1 - به طلب نیکویی واحسان شدن . 2 - در طلب آب و علف رفتن .
انتزاحلغتنامه دهخداانتزاح . [ اِ ت ِ ] (ع مص ) دور شدن . (تاج المصادر بیهقی ) (از معجم متن اللغة). ابتعاد. (از اقرب الموارد).
انتزاعلغتنامه دهخداانتزاع . [ اِ ت ِ ] (ع مص ) بازداشتن . (منتهی الارب )(ناظم الاطباء) (آنندراج ). بازداشتن و امتناع . (از اقرب الموارد). || برکندن و از جای برکشیدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). اقتلاع . (ازاقرب الموارد). || برکنده شدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (ا
انتزاعفرهنگ فارسی عمید۱. (روانشناسی) فعالیت ذهنی که در آن از مجموع ویژگیهای یک چیز، ویژگی خاصی از آن مورد توجه قرار میگیرد.۲. [قدیمی] برکندن؛ از جای بیرون کشیدن.۳. [قدیمی] برکنده شدن.
تنجعلغتنامه دهخداتنجع. [ ت َ ن َج ْ ج ُ ] (ع مص ) انتجاع . (منتهی الارب ). به طلب آب و علف و نیکویی شدن . (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد): هوازن تنجعت ارضنا. (اقرب الموارد).
دق کردنلغتنامه دهخدادق کردن . [ دَ ک َ دَ ] (مص مرکب ) از درها چیز خواستن به دق الباب . کدیه کردن . (آنندراج ). تکدی . دریوزه کردن : اگر چه حاجت دق نیست انوری را لیک به درگه تو کند یا رب ار بشاید دق . انوری .عزم کردم که به انتجاع روم