انتعاظلغتنامه دهخداانتعاظ. [ اِ ت ِ ] (ع مص ) باز و فراز کردن ماده کس خود را از غایت آزمندی فحل . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). باز و فراز کردن ماده شرم را از بسیاری آزمندی . (یادداشت مؤلف ). || سخت آزمند شدن مرد و زن بجماع . (آنندراج ). انعاظ. (از قاموس از ذیل اقرب الموارد).
انتعاشلغتنامه دهخداانتعاش . [ اِ ت ِ ] (ع مص ) دروا شدن افتاده از لغزش . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).یقال انتعش العاثر؛ انتهض من عثرته . (از اقرب الموارد) (از ناظم الاطباء). برخاستن . بلند شدن . (از غیاث اللغات ) (از آنندراج ) (فرهنگ فارسی معین ). درست خاستن افتاده . (تاج المصادر بیهقی ). بلن
انتهاشلغتنامه دهخداانتهاش . [ اِ ت ِ ] (ع مص ) روی خراشیدن در مصیبت و طپانچه زدن بر آن . (ناظم الاطباء). || لاغر شدن . (از اقرب الموارد).
انتهازلغتنامه دهخداانتهاز. [ اِ ت ِ ] (ع مص ) فرصت یافتن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (غیاث اللغات ) (فرهنگ فارسی معین ). قابو (فرصت ) یافتن . (غیاث اللغات ) (آنندراج ). فرصت بدست آوردن . (فرهنگ فارسی معین ). || غنیمت شمردن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (فرهنگ فارسی معین ). اغتن
منتعظلغتنامه دهخدامنتعظ. [ م ُ ت َ ع ِ ] (ع ص ) ماده ٔ باز و فراز کننده کس از غایت آزمندی فحل . (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از ذیل اقرب الموارد). آزمند فحل . (ناظم الاطباء). رجوع به انتعاظ شود.