انتفاحلغتنامه دهخداانتفاح . [ اِ ت ِ ] (ع مص ) معترض گردیدن بکسی و پیش آمدن او را. (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). حایل شدن به کسی و منعکردن او را. (از اقرب الموارد). || برگردیدن بجایی : انتفح الی موضع کذا؛ برگردید سوی آن . (ازمنتهی الارب ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
انتفاعلغتنامه دهخداانتفاع . [ اِ ت ِ ] (ع مص ) سود یافتن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (ازاقرب الموارد). سود و نفع گرفتن . (آنندراج ). سود برداشتن . (مصادر زوزنی ). نفع گرفتن . (مؤید الفضلاء) (غیاث اللغات ). سودمند گشتن . (تاج المصادر بیهقی ). سودبردن . سود گرفتن . سود یافتن . (فرهنگ فارسی م
انتفاعلغتنامه دهخداانتفاع . [ اِ ت ِ ] (ع مص ) سود یافتن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (ازاقرب الموارد). سود و نفع گرفتن . (آنندراج ). سود برداشتن . (مصادر زوزنی ). نفع گرفتن . (مؤید الفضلاء) (غیاث اللغات ). سودمند گشتن . (تاج المصادر بیهقی ). سودبردن . سود گرفتن . سود یافتن . (فرهنگ فارسی م
انتفاعفرهنگ مترادف و متضاد۱. بهرهبردن، سودبردن، نفعبردن ۲. بهرهگیری، بهرهوری ۳. سود، فایده، نفع ≠ اضرار
انتفاعلغتنامه دهخداانتفاع . [ اِ ت ِ ] (ع مص ) سود یافتن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (ازاقرب الموارد). سود و نفع گرفتن . (آنندراج ). سود برداشتن . (مصادر زوزنی ). نفع گرفتن . (مؤید الفضلاء) (غیاث اللغات ). سودمند گشتن . (تاج المصادر بیهقی ). سودبردن . سود گرفتن . سود یافتن . (فرهنگ فارسی م
انتفاعفرهنگ مترادف و متضاد۱. بهرهبردن، سودبردن، نفعبردن ۲. بهرهگیری، بهرهوری ۳. سود، فایده، نفع ≠ اضرار