خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
انتقال تدریجی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
انتقال تدریجی
دیکشنری فارسی به عربی
تدريج
-
واژههای مشابه
-
transition point
محدودۀ انتقال
واژههای مصوّب فرهنگستان
[حملونقل ریلی] جایی از خط که در آن مدول خط (track modulus) تغییر میکند
-
سرعت انتقال
واژگان مترادف و متضاد
تندفهمی، تیزهوشی
-
transfer list
فهرست انتقال
واژههای مصوّب فرهنگستان
[ورزش] فهرست بازیکنانی که شرایط انتقال آنها به دیگر باشگاهها فراهم است
-
transmissible 2
قابل انتقال
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم سلامت] ویژگی آنچه میتواند از فرد یا گونهای به دیگری منتقل شود
-
transfer window
مهلت انتقال
واژههای مصوّب فرهنگستان
[ورزش] بازۀ زمانی معینی که برای نقلوانتقال بازیکنان در نظر گرفته میشود
-
transmission substation
پست انتقال
واژههای مصوّب فرهنگستان
[مهندسی برق] پست برقی که ولتاژ بالایی برای انتقال به پستهای دیگر دارد
-
analysis of the transference, transference analysis
تحلیل انتقال
واژههای مصوّب فرهنگستان
[روانشناسی] در روانکاوی، تفسیر روابط و تجارب اولیۀ مُراجع که در روابط کنونی او با روانکاو بازتاب مییابد
-
connecting time
زمان انتقال
واژههای مصوّب فرهنگستان
[حملونقل هوایی] زمان مجاز برای جابهجایی مسافر از یک وسیلۀ نقلیه بهوسیلۀ نقلیۀ دیگر براساس زمان ورود و خروج برنامهریزیشدۀ آنها
-
translation vector
بُردار انتقال
واژههای مصوّب فرهنگستان
[فیزیک] بُرداری که جابهجایی بدون چرخش را نشان میدهد
-
transfer table, surface traverser, traverser
سینی انتقال
واژههای مصوّب فرهنگستان
[حملونقل ریلی] در خطآهن تعمیرگاهها، ابزاری شبیه به پل متحرک برای جابهجایی عرضی خطنورد
-
transmission line
خط انتقال
واژههای مصوّب فرهنگستان
[مهندسی برق] ساختاری که مسیر پیوستهای را از یک نقطه به نقطۀ دیگر برای انتقال توان یا نشانکهای الکتریکی مهیا میکند
-
translation operation
عمل انتقال
واژههای مصوّب فرهنگستان
[فیزیک] فرایند جابهجایی بدون چرخش
-
قابل انتقال
لغتنامه دهخدا
قابل انتقال . [ ب ِ ل ِ اِ ت ِ ](ص مرکب ) آنچه بتوان به دیگری منتقل کرد. انتقال پذیر. || ملک ... منقول . در مقابل غیرمنقول .