انتقام کشندهلغتنامه دهخداانتقام کشنده . [ اِ ت ِ ک َ/ک ِ ش َ دَ/دِ ] (نف مرکب ) کینه جو.کینه کشنده : این نوشته ایست از جانب ... ابوجعفر... بسوی یاری دهنده ٔ دین خدا و نگهبان بندهای اوو انتقام کشنده از دشمنان ا
انتقاملغتنامه دهخداانتقام . [ اِ ت ِ ] (ع مص ) کینه کشیدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (تاج المصادر بیهقی ) (ترجمان جرجانی مهذب عادل بن علی ). کینه کشیدن از کسی . (غیاث اللغات ) (آنندراج ). کین کشیدن . (مصادر زوزنی ). کینه خواستن . کین توختن . (فرهنگ فارسی معین ). || عِقاب کردن ، یقال انتقم
انتقامفرهنگ فارسی عمیدرفتاری عمدی که برای آزار و اذیت کسی به تلافی کار بد او انجام میشود؛ کینه کشیدن از کسی؛ کینه گرفتن؛ کینهتوزی.
کین گرلغتنامه دهخداکین گر. [ گ َ ] (ص مرکب ) کینه و عداوت تیز و افزون . (آنندراج ). انتقام کشنده . منتقم . (فرهنگ فارسی معین ).
کین ستانلغتنامه دهخداکین ستان .[ س ِ ] (نف مرکب ) منتقم و انتقام کشنده . (ناظم الاطباء). خونخواه . انتقامجو. آخذ ثار. (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به مدخل بعد و کین ستانی شود.
کینه جولغتنامه دهخداکینه جو. [ ن َ / ن ِ ](نف مرکب ) کینه خواه . (ناظم الاطباء). کینه جوینده . انتقام جو. انتقام کشنده . خونخواه . کینه جوی : بفرمود تا پیش او آمدندهمه با دلی کینه جو آمدند. فردوسی .و
کین گذارلغتنامه دهخداکین گذار. [ گ ُ ] (نف مرکب ) کینه کش . (آنندراج ). منتقم و انتقام کشنده ٔ بدیها و زیانها. (ناظم الاطباء). انتقامجو : به نزد بهو نامه ٔ کین گذاربفرمود پرخشم و پرکارزار. اسدی .|| کسی که دارای خشم بسیار باشد و طالب پا
انتقاملغتنامه دهخداانتقام . [ اِ ت ِ ] (ع مص ) کینه کشیدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (تاج المصادر بیهقی ) (ترجمان جرجانی مهذب عادل بن علی ). کینه کشیدن از کسی . (غیاث اللغات ) (آنندراج ). کین کشیدن . (مصادر زوزنی ). کینه خواستن . کین توختن . (فرهنگ فارسی معین ). || عِقاب کردن ، یقال انتقم
انتقامفرهنگ فارسی عمیدرفتاری عمدی که برای آزار و اذیت کسی به تلافی کار بد او انجام میشود؛ کینه کشیدن از کسی؛ کینه گرفتن؛ کینهتوزی.
ذوانتقاملغتنامه دهخداذوانتقام . [ ذُن ْ ت ِ ] (ع ص مرکب ) یکی از اسماء صفات . انتقام کشنده . خداوند عقوبت . صاحب انتقام . کینه کشنده : واﷲ عزیز ذوانتقام . (قرآن 3 / 4) و خ
انتقاملغتنامه دهخداانتقام . [ اِ ت ِ ] (ع مص ) کینه کشیدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (تاج المصادر بیهقی ) (ترجمان جرجانی مهذب عادل بن علی ). کینه کشیدن از کسی . (غیاث اللغات ) (آنندراج ). کین کشیدن . (مصادر زوزنی ). کینه خواستن . کین توختن . (فرهنگ فارسی معین ). || عِقاب کردن ، یقال انتقم
انتقامفرهنگ فارسی عمیدرفتاری عمدی که برای آزار و اذیت کسی به تلافی کار بد او انجام میشود؛ کینه کشیدن از کسی؛ کینه گرفتن؛ کینهتوزی.
بهانة انتقامabuse excuseواژههای مصوب فرهنگستانراهبردی دفاعی که در آن فرد متهم به جنایت ادعا میکند به تلافی عملی دست به جنایت زده است