خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
انجام پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
انجام
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [پهلوی: hanĵām، مقابلِ آغاز] 'anjām ۱. اجرا کردن.۲. (اسم) پایان؛ آخر؛ عاقبت.〈 انجام دادن: (مصدر متعدی)۱. اجرا کردن.۲. پایان دادن؛ به پایان رساندن؛ سامان دادن.〈 انجام شدن: (مصدر لازم) به پایان رسیدن؛ تمام شدن.〈 انجام یافت...
-
انجام
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمعِ نَجم] [قدیمی] 'anjām = نجم
-
واژههای مشابه
-
نیک انجام
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی] nik[']anjām کسیکه آخر و عاقبت کارش خوب باشد؛ خوشعاقبت.
-
انجام پذیر
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) 'anjāmpazir قابل انجام شدن؛ انجامشدنی؛ عملی.
-
راه انجام
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹رهانجام› [قدیمی] rāh[']anjām ۱. اسباب سفر؛ زاد و راحله؛ لوازم مسافرت.۲. مرکب.۳. قاصد و پیک.
-
ره انجام
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹راهانجام› [قدیمی] rah[']anjām اسبتندرو: ◻︎ تنوری چنین گرم دربندمان / رهانجام را گرمتر کن عنان (نظامی: لغتنامه: رهانجام).
-
جستوجو در متن
-
منتهی الیه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: منتَهیٰالیه] monte(a)hā'elayh پایان؛ انجام.
-
ناگزارده
فرهنگ فارسی عمید
(صفت مفعولی) [قدیمی] nāgozārde ادانشده؛ انجامنشده.
-
کننده
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی] konande کسی که کاری را انجام میدهد.
-
خرده کاری
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) xordekāri ۱. انجام کارهای کوچک و جزئی.۲. [مجاز] بهدقت انجام دادن کاری.
-
فرمالیته
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: formalité] [عامیانه] formālite ۱. تشریفات اداری برای انجام کاری.۲. آنچه برای حفظ ظاهر انجام میشود؛ ظاهرسازی.
-
مع الواسطه
فرهنگ فارسی عمید
(قید، صفت) [عربی: معالواسطَة] [قدیمی] ma'alvāsete آنچه بهواسطه انجام گیرد؛ باواسطه.
-
مختتم
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [عربی] [قدیمی] moxtatem بهپایانبرنده؛ بهانجامرساننده.