لغتنامه دهخدا
شنجار. [ ش ِ ] (معرب ، اِ) مأخوذ از شنگار فارسی و بمعنی آن . (ناظم الاطباء). معرب شنگار است که نوعی از سرخ مرد باشد و آن را به عربی شجرةالدم و حناءالغولة و عاقرشمعاو عودالفالوذج گویند. (برهان ). از اعجمیات است . (نشوءاللغة ص 96). انجشا. انخس