شاه انجملغتنامه دهخداشاه انجم . [ هَِ اَ ج ُ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) کنایه از آفتاب عالمتاب است . (برهان ) (از آنندراج ) : شاه انجم خادم لالای اوست خدمت لالاش از آن خواهم گزید.خاقانی .
انجم سپاهلغتنامه دهخداانجم سپاه . [ اَ ج ُ س ِ ] (ص مرکب ) در مدح ملوک استعمال کنند واین از جهت افزونی سپاه و فیروزی بود. (آنندراج ).
سوپ داغhot soupواژههای مصوب فرهنگستانپلاسمایی متشکل از کوارک و گلوئون و فوتون و نوترینو و برخی ذرات دیگر که در آغاز پیدایش در تعادل گرمایی بودهاند
سوپ ژلاتینیgelatinous soupواژههای مصوب فرهنگستانمحلول آبی نسبتاً غلیظ که حاوی موادی با قابلیت تبدیل به ژلاتین است
انجم سپاهلغتنامه دهخداانجم سپاه . [ اَ ج ُ س ِ ] (ص مرکب ) در مدح ملوک استعمال کنند واین از جهت افزونی سپاه و فیروزی بود. (آنندراج ).
انجملغتنامه دهخداانجم . [ اَ ج ِ ] (اِ) خرد و عقل . (ناظم الاطباء). ورجوع به انجم داد شود .- پادشاه انجم سپاه ؛ پادشاهی که عقل و خرد سپاه اوست . (ناظم الاطباء) .
احمدلغتنامه دهخدااحمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) شاه افغان درّانی ابدالی (از 1160 تا 1187 هَ . ق .). ابوالحسن گلستانه در مجمل التواریخ آرد: احمدخان ولد زمان خان ابدالی سدوزه ای قبل از ایام سلطنت نادرشاه در دارالسلطنه ٔ هرات متوطن و [