انحرافلغتنامه دهخداانحراف . [ اِ ح ِ ] (ع مص ) میل کردن و برگشتن . (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). برگشتن و بطرفی مایل شدن . (غیاث اللغات ) (آنندراج ). بگشتن . (تاج المصادر بیهقی )(مصادر زوزنی ) (مجمل اللغه ) (فرهنگ فارسی معین ). از راه گشتن . میل کردن . (فرهنگ فارسی معین ).
انحرافدیکشنری عربی به فارسیانحراف , گمراهي , ضلا لت , کجراهي , عدم انطباق کانوني , تباين , انشعاب , تفريح , سرگرمي , عمل پي گم کردن , انحراف از جهتي
انحراففرهنگ فارسی عمید۱. دور شدن یا جدا شدن از راهها، اصول، معیارها و یا روشهای تعیینشده.۲. کجشدگی؛ خمشدگی.۳. (اسم) (ریاضی) فاصلۀ مقادیر دادهها از مقدار میانگین.
انحرافدیکشنری فارسی به عربیاستطراد , انحراف , انعطاف , تعديل , فساد , فسحة , مغادرة , مقلوب , منحدر , ميل
انحرافدیکشنری فارسی به انگلیسیaberration, bias, deflection, departure, deviance, deviancy, deviation, digression, divergence, diversion, driftage, error, excursion, lapse, slip, turn, vagrancy, warp, yaw
sheersدیکشنری انگلیسی به فارسیغرق شدن، صرف، پارچه ظریف، کنار رفتن، برگشتن، انحراف حاصل کردن، کنار زدن
خطای بستerror of closure, misclosure, closing errorواژههای مصوب فرهنگستانمیزان انحراف حاصل از مجموعهای از اندازهگیریهای هر کمیت نسبت به مقدار حقیقی یا نظری آن
sheerدیکشنری انگلیسی به فارسیخالص، صرف، پارچه ظریف، کنار رفتن، برگشتن، انحراف حاصل کردن، کنار زدن، بکلی، بطور عمودی، یک راست، محض، مطلق، راست، پاک، حریری
انحرافلغتنامه دهخداانحراف . [ اِ ح ِ ] (ع مص ) میل کردن و برگشتن . (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). برگشتن و بطرفی مایل شدن . (غیاث اللغات ) (آنندراج ). بگشتن . (تاج المصادر بیهقی )(مصادر زوزنی ) (مجمل اللغه ) (فرهنگ فارسی معین ). از راه گشتن . میل کردن . (فرهنگ فارسی معین ).
انحرافدیکشنری عربی به فارسیانحراف , گمراهي , ضلا لت , کجراهي , عدم انطباق کانوني , تباين , انشعاب , تفريح , سرگرمي , عمل پي گم کردن , انحراف از جهتي
انحراففرهنگ فارسی عمید۱. دور شدن یا جدا شدن از راهها، اصول، معیارها و یا روشهای تعیینشده.۲. کجشدگی؛ خمشدگی.۳. (اسم) (ریاضی) فاصلۀ مقادیر دادهها از مقدار میانگین.
انحرافدیکشنری فارسی به عربیاستطراد , انحراف , انعطاف , تعديل , فساد , فسحة , مغادرة , مقلوب , منحدر , ميل
انحرافدیکشنری فارسی به انگلیسیaberration, bias, deflection, departure, deviance, deviancy, deviation, digression, divergence, diversion, driftage, error, excursion, lapse, slip, turn, vagrancy, warp, yaw
انحرافلغتنامه دهخداانحراف . [ اِ ح ِ ] (ع مص ) میل کردن و برگشتن . (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). برگشتن و بطرفی مایل شدن . (غیاث اللغات ) (آنندراج ). بگشتن . (تاج المصادر بیهقی )(مصادر زوزنی ) (مجمل اللغه ) (فرهنگ فارسی معین ). از راه گشتن . میل کردن . (فرهنگ فارسی معین ).
انحرافدیکشنری عربی به فارسیانحراف , گمراهي , ضلا لت , کجراهي , عدم انطباق کانوني , تباين , انشعاب , تفريح , سرگرمي , عمل پي گم کردن , انحراف از جهتي
انحراففرهنگ فارسی عمید۱. دور شدن یا جدا شدن از راهها، اصول، معیارها و یا روشهای تعیینشده.۲. کجشدگی؛ خمشدگی.۳. (اسم) (ریاضی) فاصلۀ مقادیر دادهها از مقدار میانگین.
خط همانحرافisogonic lineواژههای مصوب فرهنگستانخطی که نقاطِ با انحراف مغناطیسی یکسان را به هم وصل میکند متـ . همانحراف