انحصاریلغتنامه دهخداانحصاری . [ اِ ح ِ ] (ص نسبی ) منسوب به انحصار. || منحصر: فروش ... انحصاری است . (فرهنگ فارسی معین ).
انحصاریلغتنامه دهخداانحصاری . [ اِ ح ِ ] (ص نسبی ) منسوب به انحصار. || منحصر: فروش ... انحصاری است . (فرهنگ فارسی معین ).
انحصاریفرهنگ فارسی معین( ~.) [ ع - فا. ] (ص نسب .) 1 - منسوب به انحصار. 2 - منحصر، متعلق به شخص و مؤسسه یا گروهی معین .
انحصاریفرهنگ فارسی طیفیمقوله: کمیت حصاری، دافع، دورکننده، مستثناکننده، محرومکننده، سلبکننده، تحریمکننده یکقطبی اختصاصی انحصارطلب، انحصارگرا فاقد، محروم، بینصیب سلبی
انحصاریلغتنامه دهخداانحصاری . [ اِ ح ِ ] (ص نسبی ) منسوب به انحصار. || منحصر: فروش ... انحصاری است . (فرهنگ فارسی معین ).
پدربومویژه،پدرانحصاریpatroendemicواژههای مصوب فرهنگستانویژگی عنصری باستانی از یک دولاد محدود و نسبتاً قدیمی که نیای گونههای چندلاد با پراکنش وسیع است
تامبومویژه،تامانحصاریholoendemicواژههای مصوب فرهنگستانویژگی گونهای که در کل جمعیت خودرو یک ناحیة معین انحصاری / بومویژه است