اندوزیدنلغتنامه دهخدااندوزیدن . [ اَ دَ ] (مص ) اندوخته کردن . حاصل کردن . فراهم آوردن . (ناظم الاطباء). اندوختن . (فرهنگ فارسی معین ). جمع کردن وحاصل کردن . (آنندراج ). || قرض واپس
اندازیدنلغتنامه دهخدااندازیدن . [ اَ دَ ] (مص ) اندازه گرفتن و تعیین مسافت و حجم کردن . || ساختن . || انداختن . (ناظم الاطباء).
اندوهیدنلغتنامه دهخدااندوهیدن . [ اَ دَ ] (مص ) غمگین شدن . (آنندراج ). دارای اندوه و غم شدن . صاحب اندوه و غم گشتن . محزون شدن . مهموم گردیدن . || (مص ) آزرده کردن . (ناظم الاطباء)
اندوختنفرهنگ فارسی عمید / قربانزادهپسانداز کردن؛ ذخیره کردن؛ اندوخته کردن؛ جمع کردن؛ اندوزیدن؛ فراهم کردن.
اندازیدنلغتنامه دهخدااندازیدن . [ اَ دَ ] (مص ) اندازه گرفتن و تعیین مسافت و حجم کردن . || ساختن . || انداختن . (ناظم الاطباء).
اندوهیدنلغتنامه دهخدااندوهیدن . [ اَ دَ ] (مص ) غمگین شدن . (آنندراج ). دارای اندوه و غم شدن . صاحب اندوه و غم گشتن . محزون شدن . مهموم گردیدن . || (مص ) آزرده کردن . (ناظم الاطباء)