اندیشناکلغتنامه دهخدااندیشناک . [ اَ ] (ص مرکب ) اندیشه ناک . متفکر. (یادداشت مؤلف ).فکرمند. فکرناک . (آنندراج ). || هراسان . ترسان . (یادداشت مؤلف ). بیمناک . ترسناک : ز هندو نباشید اندیشناک هزبر دمان را ز روبه چه باک .(گرشاسب نامه ص <span
اندیشناکفرهنگ فارسی عمید۱. اندیشمند؛ متفکر.۲. [قدیمی] بیمناک؛ مضطرب؛ نگران: ◻︎ شب دراز من اندیشناک در غم آنک / مگر خدای شبم را نیافریده سحر (امیرمعزی: ۲۴۵).۳. (قید) در حال فکر کردن.
قلقدیکشنری عربی به فارسیارنگ , تشويش , دل واپسي , اضطراب , انديشه , اشتياق , نگراني , ربط , بستگي , بابت , مربوط بودن به , دلواپس کردن , نگران بودن , اهميت داشتن , انديشناکي , انديشناک کردن يابودن , نگران کردن , اذيت کردن , بستوه اوردن , دلواپسي
اندیشناکلغتنامه دهخدااندیشناک . [ اَ ] (ص مرکب ) اندیشه ناک . متفکر. (یادداشت مؤلف ).فکرمند. فکرناک . (آنندراج ). || هراسان . ترسان . (یادداشت مؤلف ). بیمناک . ترسناک : ز هندو نباشید اندیشناک هزبر دمان را ز روبه چه باک .(گرشاسب نامه ص <span
اندیشناکفرهنگ فارسی عمید۱. اندیشمند؛ متفکر.۲. [قدیمی] بیمناک؛ مضطرب؛ نگران: ◻︎ شب دراز من اندیشناک در غم آنک / مگر خدای شبم را نیافریده سحر (امیرمعزی: ۲۴۵).۳. (قید) در حال فکر کردن.
اندیشناکلغتنامه دهخدااندیشناک . [ اَ ] (ص مرکب ) اندیشه ناک . متفکر. (یادداشت مؤلف ).فکرمند. فکرناک . (آنندراج ). || هراسان . ترسان . (یادداشت مؤلف ). بیمناک . ترسناک : ز هندو نباشید اندیشناک هزبر دمان را ز روبه چه باک .(گرشاسب نامه ص <span
اندیشناکفرهنگ فارسی عمید۱. اندیشمند؛ متفکر.۲. [قدیمی] بیمناک؛ مضطرب؛ نگران: ◻︎ شب دراز من اندیشناک در غم آنک / مگر خدای شبم را نیافریده سحر (امیرمعزی: ۲۴۵).۳. (قید) در حال فکر کردن.