خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
اندیکاتور پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
اندیکاتور
/'andikātor/
معنی
۱. دفتری که شماره نامههای رسیده و فرستاده در آن ثبت میشود.
۲. (شیمی) معرف.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
indicator
-
جستوجوی دقیق
-
اندیکاتور
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: indicateur] 'andikātor ۱. دفتری که شماره نامههای رسیده و فرستاده در آن ثبت میشود.۲. (شیمی) معرف.
-
اندیکاتور
فرهنگ فارسی معین
(اَ تُ) [ فر. ] (اِ.) دفتری که خلاصة نامه های فرستاده و رسیده را در آن ثبت کنند، نامه نما (فره ).
-
اندیکاتور
لغتنامه دهخدا
اندیکاتور. [ اَ ت ُ ] (فرانسوی ، اِ) دفتری که در ادارات خلاصه ٔ نامه های فرستاده و رسیده را در آن ثبت کنند. دفتر نماینده .
-
اندیکاتور
دیکشنری فارسی به عربی
موشر
-
جستوجو در متن
-
اندیکاتورنویس
نمانویس
واژههای مصوّب فرهنگستان
[عمومی] کارمندی که مسئول نوشتن دفتر اندیکاتور است
-
indicator
دیکشنری انگلیسی به فارسی
شاخص، اندیکاتور، اندازه، نماینده، مقیاس
-
indicators
دیکشنری انگلیسی به فارسی
شاخص ها، شاخص، اندیکاتور، اندازه، نماینده، مقیاس
-
موشر
دیکشنری عربی به فارسی
انديکاتور , نماينده , شاخص , اندازه , مقياس , فشار سنج , اشاره گر
-
اندکس
لغتنامه دهخدا
اندکس . [ اَ دِ ] (فرانسوی ،اِ) دفتری که شماره ٔ نامه های ثبت شده در دفتر اندیکاتور را با شماره های آن نامه ها در آن ثبت کنند. (فرهنگ فارسی معین ). فهرست . (لغات فرهنگستان ) (فرهنگ فارسی معین ).
-
دفتر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [معرب، مٲخوذ از یونانی، جمع: دفاتر] daftar ۱. دستۀ کاغذ تهدوزیشده به شکل کتاب که در آن مطالب و اشعار یا حسابها را بنویسند؛ کتابچه؛ جزوه.۲. [مجاز] اتاق کار.۳. محل جمعآوری نامهها.۴. [مجاز] جایی که منشیان و دبیران در آنجا نامهها را بنویسند....
-
دفتر
لغتنامه دهخدا
دفتر. [ دَ ت َ ] (اِ) نامه های فراهم آورده . (منتهی الارب ). تعدادی از صحف و نامه ها که جمع شده باشد، و از آن جمله است دفاتر حساب و دفاترخراج . (از اقرب الموارد). عده ٔ اوراقی بهم پیوسته و در جلدی جای داده شده که در آن مطالب مختلف نظم و نثر یا محاسبا...