انسراطلغتنامه دهخداانسراط. [ اِ س ِ ] (ع مص )به آسانی فروشدن در گلو، یقال انسرط فی حلقه . (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). به آسانی فروشدن چنانکه لقمه در گلو. (از اقرب الموارد).
انشراثلغتنامه دهخداانشراث . [ اِ ش ِ ] (ع مص ) ستبر و کفیده شدن پشت دست . (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
عنصرودلغتنامه دهخداعنصرود. [ ع ُ ص ُ ](اِخ ) دهی است از حومه ٔ بخش اسکو شهرستان تبریز. سکنه ٔ آن 1250 تن . آب آن از چشمه و قنات و محصول آن غلات و سردرختی است . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4).