انقحرلغتنامه دهخداانقحر. [ اِ ق َ ] (ع ص ) شتر کلانسال . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
انقعارلغتنامه دهخداانقعار. [ اِ ق ِ ] (ع مص ) از بیخ بریده شدن و برکنده گردیدن درخت و بر زمین افتادن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). برکنده شدن درخت از ریشه . (از اقرب الموارد). از بیخ برکنده شدن . (ترجمان القرآن جرجانی ). برکنده شدن . (مصادر زوزنی ). از بن کنده شدن . (تاج المصادر ب
انکرلغتنامه دهخداانکر. [ اَ ک َ ] (ع ن تف ) منکرتر و ناشناخت تر. (ناظم الاطباء). زشت تر. (مهذب الاسماء) : ان انکر الاصوات لصوت الحمیر. (قرآن 18/31)؛ که زشت تر آوازها آواز خران است . (کشف الاسرار ج 7 ص
انکردیکشنری عربی به فارسیترک کردن , انکار کردن , بخود حرام کردن , کف نفس کردن , رد کردن , انکار , رد , نفي , ردکردن , قبول نکردن , ترک دعوا کردن نسبت به , منکر ادعايي شدن , از خود سلب کردن
عنقرلغتنامه دهخداعنقر. [ ع َ ق َ / ع َ ق ُ ] (ع اِ) بیخ نی ، یا آنچه نخستین بر زمین برآید از آن و تر و تازه باشد. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء). ریشه ٔ قصب و نی ، و گویند آنچه ابتدا از نی میروید در حالیکه تر و تازه است . (از اقرب الموارد). || لخ