انقماسلغتنامه دهخداانقماس . [ اِ ق ِ ] (ع مص ) فرورفتن در آب . (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). نشستن در آب . (از اقرب الموارد). انغماس . (یادداشت مؤلف ). || فروشدن ستاره . (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). غایب شدن ستاره . (از اقرب الموارد).
انکماشلغتنامه دهخداانکماش . [ اِ ک ِ ] (ع مص ) شتافتن و شتابی کردن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). شتافتن و بوشکردن . (تاج المصادر بیهقی ). شتابی شدن . (یادداشت مؤلف ). || ورترنجیده و فراهم شدن پوست . (از ناظم الاطباء). انقباض . آب رفتن (جامه ). (از اقرب الموارد). ترنجیدن پوست از ح
انکمشدیکشنری عربی به فارسیچروک شدن , جمع شدن , کوچک شدن , عقب کشيدن , اب رفتن (پارچه) , شانه خالي کردن از
انغماسلغتنامه دهخداانغماس . [ اِ غ ِ ] (ع مص ) به آب فرورفتن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). به آب فروشدن . (تاج المصادر بیهقی ). به آب درآمدن . اغتماس . انقماس . ارتماس . غوط خوردن . (یادداشت مؤلف ).
منقمسلغتنامه دهخدامنقمس . [ م ُ ق َ م ِ ] (ع ص ) فرورونده در آب . (آنندراج ) (ازمنتهی الارب ). در آب فرورفته . (ناظم الاطباء). منغمس .(یادداشت مرحوم دهخدا). || ستاره ٔ فروشونده . (آنندراج ) (از منتهی الارب ). ستاره ٔ فروشده . (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). رجوع به انقماس شود.