پهناپشتلغتنامه دهخداپهناپشت . [ پ َ پ ُ ] (ص مرکب ) دارای پشتی پهن و عریض : ادک ؛ اسب پهنا پشت یا عام است . (منتهی الارب ).
اناشیدلغتنامه دهخدااناشید. [ اَ ] (ع اِ) ج ِ انشودة. (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء) (فرهنگ فارسی معین ). اشعاری که در محفلی برای یکدیگر بخوانند.سرودها. (فرهنگ فارسی معین ). رجوع به انشوده شود.
عناشطلغتنامه دهخداعناشط. [ ع َ ش ِ ] (ع اِ) ج ِ عنشط وعنشطة. (ناظم الاطباء). رجوع به عنشط و عنشطة شود.
انگاشتنلغتنامه دهخداانگاشتن . [ اَ ت َ ] (مص ) تصور کردن . پنداشتن . گمان بردن . (برهان قاطع) (آنندراج ) (انجمن آرا). پنداشتن . (غیاث اللغات ). انگاردن . انگاریدن . فرض کردن . گرفتن . داشتن . تقدیر کردن . (یادداشت مؤلف ). ظن کردن . گمان کردن . توهم کردن . حدس زدن . ظن بردن :</s
انگاشتنیلغتنامه دهخداانگاشتنی . [ اَ / اِ ت َ ] (ص لیاقت ) قابل انگاشتن . || محسوب . (فرهنگ فارسی معین ).
انگاشتهلغتنامه دهخداانگاشته . [ اَ / اِ ت َ / ت ِ ] (ن مف ) پنداشته . تصورشده . (فرهنگ فارسی معین ).
انگاشتنلغتنامه دهخداانگاشتن . [ اَ ت َ ] (مص ) تصور کردن . پنداشتن . گمان بردن . (برهان قاطع) (آنندراج ) (انجمن آرا). پنداشتن . (غیاث اللغات ). انگاردن . انگاریدن . فرض کردن . گرفتن . داشتن . تقدیر کردن . (یادداشت مؤلف ). ظن کردن . گمان کردن . توهم کردن . حدس زدن . ظن بردن :</s
انگاشتنیلغتنامه دهخداانگاشتنی . [ اَ / اِ ت َ ] (ص لیاقت ) قابل انگاشتن . || محسوب . (فرهنگ فارسی معین ).
انگاشتهلغتنامه دهخداانگاشته . [ اَ / اِ ت َ / ت ِ ] (ن مف ) پنداشته . تصورشده . (فرهنگ فارسی معین ).
پیشانگاشتpresuppositionواژههای مصوب فرهنگستانآنچه گوینده آن را دانش مشترک بین خود و شنونده فرض میکند