اودعلغتنامه دهخدااودع . [اَ دَ ] (ع اِ) کلاکموش . (منتهی الارب ) (آنندراج ). موش صحرایی . || (ص ) حمام اودع ؛ کبوتری که بر چینه دان وی سپیدی باشد. (منتهی الارب ) (آنندراج ).
اودهلغتنامه دهخدااوده . [ اَ دَ ] (اِخ ) نام شهری بسیار قدیمی در شمال هندوستان کنار نهر کوکره ازتوابع رود گنگ و نزدیک شهر فیض آباد و در 125 هزارگزی مشرق لکهنو و در 190 هزارگزی شمال غربی فارس واقع است . در سابق شهری آبادان بود
اوضحلغتنامه دهخدااوضح . [ اَ ض َ ] (ع ن تف ) واضح تر. آشکارتر. (ناظم الاطباء). پیداتر. روشن تر. (آنندراج ). هویداتر.
اوضعلغتنامه دهخدااوضع. [ اَ ض َ ] (ع ن تف ) فرومایه تر و پست تر. (ناظم الاطباء). وضیعتر.- امثال :اوضع من ابن قرضع ، و ابن قرضع مردی از اهل یمن بوده که در لئامت و پستی بوی مثل زنند. رجوع به مجمعالامثال میدانی شود.