اوعارلغتنامه دهخدااوعار. [ اَ ] (ع ص ، اِ) ج ِ وَعِر. (المنجد) (منتهی الارب ). || ج ِ وَعْر. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). دشوار، خلاف سهل . (از آنندراج ). || ج ِ وعیر. (المنجد). رجوع به وعر و وعیر شود.
اوعرلغتنامه دهخدااوعر. [ اَ ع ُ ] (ع ص ، اِ) ج ِ وعر. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). رجوع به وعر شود.
اوهرلغتنامه دهخدااوهر. [ اَ هََ ] (اِخ ) ظاهراً صورت کهن اهر است . صاحب حدودالعالم پس از شرح زنگان گوید: اوهر شهرکی است به بر کوه نهاده و با آبهای بسیار جایی بسیارکشت . (حدود العالم ).
گاوچهرلغتنامه دهخداگاوچهر. [ چ ِ ] (ص مرکب ) آنچه صورت گاو دارد. || گاوپیکر که گرز فریدون باشد و آن را بهیأت سر گاومیش از آهن ساخته بودند. (برهان ) : سرش را بدین گرزه ٔ گاوچهربکوبم نه بخشایش آرم نه مهر. فردوسی .زدم بر سرش گرزه ٔ گاو
وعرلغتنامه دهخداوعر. [ وَ ع ِ ] (ع ص ) دشوار. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). دشوار و صعب . (ناظم الاطباء). || شعر معر وعر؛ موی کم ریخته شده . (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). ج ، اوعار. (اقرب الموارد).
وعرلغتنامه دهخداوعر. [ وَ] (ع ص ) زمین درشت . (مهذب الاسماء). دشوار. خلاف سهل .(منتهی الارب ) (آنندراج ). ج ، اَوْعُر، اوعار، وعور. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (اقرب الموارد) : چو سهلی بریدم رسیدم به وعری چو وعری بریدم رسیدم به سهلی . منوچه