اوژندیدنلغتنامه دهخدااوژندیدن . [ اَ ژَ دی دَ ] (مص ) افکندن و انداختن . (برهان ) (آنندراج ) (هفت قلزم ) (ناظم الاطباء). اوژنیدن .
گرد اوژندیدنلغتنامه دهخداگرد اوژندیدن . [ گ ُ اَ / اُو ژَ دی دَ ] (مص مرکب ) گرد افکندن . رجوع به اوژندیدن شود.
گرد اوژندیدنلغتنامه دهخداگرد اوژندیدن . [ گ ُ اَ / اُو ژَ دی دَ ] (مص مرکب ) گرد افکندن . رجوع به اوژندیدن شود.
بیوژندیدنلغتنامه دهخدابیوژندیدن . [ ی َ / یُو ژَ دَ ] (مص ) اوژندیدن . افکندن . انداختن . رجوع به اوژندیدن شود.
بیوژنیدنلغتنامه دهخدابیوژنیدن . [ ی َ / یُو ژَ دَ ] (مص ) اوژنیدن .اوژندیدن . افکندن . انداختن . رجوع به اوژنیدن شود.
گرد اوژندیدنلغتنامه دهخداگرد اوژندیدن . [ گ ُ اَ / اُو ژَ دی دَ ] (مص مرکب ) گرد افکندن . رجوع به اوژندیدن شود.