لغتنامه دهخدا
افگندن . [ اَ گ َ دَ ] (مص ) انداختن . بر زمین زدن . (آنندراج ). افکندن . (ناظم الاطباء). بخاک افگندن ، خلعت افگندن ، سرافگندن ، از ترکیبهای مستعمل آن است . فگندن . اوگندن . افکندن : نگرتا تو دیوار او نفگنی دل و پشت ایرانیان نشکنی . <p clas