گهردولغتنامه دهخداگهردو. [ گ ُ هََ ] (اِخ ) دهی است از دهستان سیریک بخش میناب شهرستان بندرعباس . واقع در 45هزارگزی جنوب میناب و 7هزارگزی باختر راه مالرو جاسک به میناب . محلی جلگه و هوای آن گرمسیر و سکنه ٔ آن <span class="hl" d
اریدولغتنامه دهخدااریدو. [ اِ ] (اِخ ) یکی از شهرهای قدیم شنعار در جنوب عراق عرب کنونی ، در دهنه ٔ فرات ، که مردم آن ائه رب النوع آب و دریا را ستایش میکردند. (فرهنگ ایران باستان تألیف پورداود ج 1 ص 118).
اردولغتنامه دهخدااردو. [ اُ ] (ترکی ، اِ) مجموع سپاهیان با تمام لوازم آن که بجانبی گسیل دارند. مجموعه ٔ قشون و لوازم او در سفر. (شعوری ). لشکر پادشاهی . (غیاث اللغات ) : و شما آنجا رسولان به اردو فرستید و شرط خدمت بجای آرید. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص <span class="hl" dir="
اردولغتنامه دهخدااردو. [ اُ ] (اِخ ) قصبه ٔ کوچکی است در سنجاق جسرشعور ولایت حلب . (قاموس الاعلام ترکی ). و آن در عهد ابوالمظفر صلاح الدین یوسف تخریب شد. (حبط ج 1 ص 406).