اِحْتِدامُ المعارِکِدیکشنری عربی به فارسیشعله ور شدن درگيريها , تشديد درگيريها , بالا گرفتن جنگها , شدّت پيدا کردن جنگها (زد و خورد ها)
احتداملغتنامه دهخدااحتدام . [ اِ ت ِ ] (ع مص ) اشتداد حرارت . سخت گرم شدن . گرمای سخت : بسبب احتدام هواجر هوا بمعسکر چناشک تحویل کرده بود. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ). مجدالدوله از احتدام ایّام فتنه واتّقاد شرر شرّ ملول شد (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ). || زبانه کشیدن آتش . افروخته
اهتضاملغتنامه دهخدااهتضام . [ اِ ت ِ ] (ع مص ) ستم کردن .(منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). بیداد کردن .(تاج المصادر بیهقی ) (المصادر زوزنی ). || خشم گرفتن بر کسی . || چیزی از کسی بازشکستن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء). از حق کسی کم کردن . (تاج المصادر بیهقی ) (المصادر زو
اِحْتِدامٌدیکشنری عربی به فارسیاوجگيري , تشديد , داغ شدن , ملتهب شدن , بالا گرفتن (جنگ , بحث و …) , شدّت گرفتن