آصاللغتنامه دهخداآصال . (ع ص ، اِ) ج ِ اصیل . صاحب اصلان . || محکم رایان . || (اِ) شبان گاه ها. عشایا.
احصاللغتنامه دهخدااحصال . [ اِ ] (ع مص ) احصال نخل ؛ غوره کردن خرمابُن . (منتهی الارب ). باغوره شدن خرما. (تاج المصادر).
آساللغتنامه دهخداآسال . (اِ) بنیان . پایه . (جهانگیری ) (برهان قاطع) (شعوری ) (انجمن آرا) (برهان جامع) (بعض فرهنگهای هندوستانی ) : ز دانا شنیدم که پیمان شکن زن جاف جاف است آسال کن . ابوشکور (از جهانگیری و فرهنگهای بعد از او).این کل