عَذاراAdharaواژههای مصوب فرهنگستانستارۀ اپسیلون کلب اکبر با قدر 1/5 که غول درخشانی از ردۀ ب2 به فاصلۀ 570 سال نوری از زمین است متـ . اپسیلون کلب اکبر Epsilon Canis Majoris
جلورفتheadreachواژههای مصوب فرهنگستانمقدار مسافتی که شناور پس از خاموش کردن موتورهای اصلی یا فرمان تمامبهعقب تا توقف کامل طی میکند
حدراءلغتنامه دهخداحدراء. [ ح َ ] (اِخ ) نامی از نامهای زنان عرب و از جمله زوجه ٔ فرزدق که او به وی تشبیب کند. وی دخت زیق بن بسطام بن قیس بن مسعود از بنی ذهل بن شیبان است . داستان او و فرزدق و جریر در النقائض صص 803 - 819 آمده
حدراءلغتنامه دهخداحدراء. [ ح َ ] (ع ص ، اِ) تأنیث احدر. زنی که یک را دو بیند. حولاء. و هو نعت حسن للخیل . || زمین نشیب .
حضراءلغتنامه دهخداحضراء. [ ح َ ] (ع ص ، اِ) ناقه ای که بیشی گیرد و بی باکی کند در خوردن و نوشیدن . (از منتهی الارب ).
اژدرافکنلغتنامه دهخدااژدرافکن . [ اَ دَ اَ ک َ ] (نف مرکب ، اِ مرکب ) کشتی های بخاری کوچک و درازکه تُرپیل بطرف کشتیهای دشمن افکند. (فرهنگستان ).
اژدراندازلغتنامه دهخدااژدرانداز. [ اَ دَ اَ ] (نف مرکب ، اِ مرکب ) آلتی است دراز شبیه بلوله ٔ توپهای بزرگ که در کشتی های اژدرافکن برای انداختن ترپیل بطرف کشتی های دشمن تعبیه کنند. (فرهنگستان ).
اژدرافکنtorpedo launcherواژههای مصوب فرهنگستانوسیلهای در کشتی یا هواگَرد یا زیردریایی که اژدر را به سمت هدف پرتاب میکند
اژدرافکنلغتنامه دهخدااژدرافکن . [ اَ دَ اَ ک َ ] (نف مرکب ، اِ مرکب ) کشتی های بخاری کوچک و درازکه تُرپیل بطرف کشتیهای دشمن افکند. (فرهنگستان ).
اژدراندازلغتنامه دهخدااژدرانداز. [ اَ دَ اَ ] (نف مرکب ، اِ مرکب ) آلتی است دراز شبیه بلوله ٔ توپهای بزرگ که در کشتی های اژدرافکن برای انداختن ترپیل بطرف کشتی های دشمن تعبیه کنند. (فرهنگستان ).
اژدرافکنtorpedo launcherواژههای مصوب فرهنگستانوسیلهای در کشتی یا هواگَرد یا زیردریایی که اژدر را به سمت هدف پرتاب میکند