ایارجلغتنامه دهخداایارج . [ اَ رِ ] (ع اِ) دوایی است مرکب ، مسهل و منقی دماغ ، معرب ایاره . (آنندراج ) (غیاث ). اهل یونان ایارج داروی مسهل را گفته اند. (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ) (بحر الجواهر). رجوع به ایاره شود.
حرجلغتنامه دهخداحرج . [ ح َ ] (ع اِ) جنازه ٔ گبران . (مهذب الاسماء محمودبن عمر ربنجنی ). جنازه . تابوت . ج ، حِراج .
حرجلغتنامه دهخداحرج . [ ح َ رَ ] (ع اِ) گناه . بزه . (دهار) (مهذب الاسماء) : گر تو کوری نیست بر اعمی حرج ورنه رو کالصبر مفتاح الفرج . مولوی . || مکان تنگ . جای تنگ بسیاردرخت که ماشیه بدان رسیدن نتواند. || سختی . (دهار) <span class
حرجلغتنامه دهخداحرج . [ ح َ رَ ] (ع مص ) خیره شدن چشم . || حرمت . حرام شدن چیزی . || بحث . || تنگی . (مهذب الاسماء). تنگ شدن . تنگی دل . (زمخشری ) (ترجمان عادل ). تنگ بودن .
حرجلغتنامه دهخداحرج . [ ح َ رِ ] (ع ص ) جای نیک تنگ . || مرد گناهکار. || آنکه از کارزار روی نگرداند.
حرجلغتنامه دهخداحرج . [ ح ِ ] (ع اِ) گناه . (منتهی الارب ). بزه . || رسنها که برای صید درندگان نصب کنند. (منتهی الارب ). || جامه ها که بر طناب اندازند خشک شدن را. ج ، حِراج . || گوش ماهی که برای دفع چشم زخم به گلو آویزند. || قلاده ٔ سگ . ج ، حِراج . || آنچه به سگ شکاری دهند از صید. بهره ٔ سگ
ایارجاتلغتنامه دهخداایارجات . [ اَ رِ ] (ع اِ) ج ِ ایارج . رجوع به تذکره ٔ ضریر انطاکی ص 66 و 67 و تحفه ٔ حکیم مؤمن شود.
یارجلغتنامه دهخدایارج . [ رَ ] (معرب ، اِ) معرب یاره که مرکبی باشد از ادویه ٔ ملینه که اطبا بجهت مسهل سازند. (برهان ذیل یاره ). ایارج . و رجوع به یاره و ایارج شود.
یاره ٔ فیقرالغتنامه دهخدایاره ٔ فیقرا. [ رَ / رِ ی ِ ف َ ق َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) ایارج تلخ و آن ایارجی است که جزء عمده ٔ آن صبر است . رجوع به یاره (= ایارج ) شود.
ایارهلغتنامه دهخداایاره . [ اَ رَ ] (اِ)معجون معروف ، ایارج معرب آن است . (رشیدی ). ملینی است که ایارج معرب آن است . (انجمن آرا) (آنندراج ). مرکبی است از ادویه ٔ ملینه که اطباء بجهت مسهل سازند و آن سالمتر از حبوبات و مطبوخات است و معرب آن ایارج است . (برهان ) (جهانگیری ). ایارجه <span class="h
فیقرالغتنامه دهخدافیقرا. [ ] (معرب ، ص ) کلمه ٔ یونانی است و به معنی تلخ است ، و ایاره ٔ فیقرا را ازآن رو بدین نام خوانند که جزو عمده ٔ آن صبر است . (یادداشت مؤلف ). اصل این ایارج صبر است . (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ). مراد از آن صبر سقوطری است . (فهرست مخزن الادویه ). ایارج فیقرا مرکبی از ادویه ٔ
یارهلغتنامه دهخدایاره . [ رَ / رِ ] (اِ) مُرکبی باشد از ادویه ٔ ملینه که اطبا بجهت مسهل سازند و معرب آن یارج است و مشهور به ایارج بود. (برهان ). ترکیبی است که اطبا بجهت تلیین طبیعت دهند و ایارج معرب آن است . (آنندراج ). مرکبیست از ادویه ٔ ملینه که اطبا جهت مس
ایارجاتلغتنامه دهخداایارجات . [ اَ رِ ] (ع اِ) ج ِ ایارج . رجوع به تذکره ٔ ضریر انطاکی ص 66 و 67 و تحفه ٔ حکیم مؤمن شود.
حب الایارجلغتنامه دهخداحب الایارج . [ ح َب ْ بُل ْ اَ رِ ] (ع اِ مرکب ) داود ضریر انطاکی در تذکره گوید: ینسب الی ابن ماسوا (شاید: ماسویه ) و لم یثبت . ینفع من امراض الدماغ الباردة خصوصاً عن البلغم و یحد البصر و ینقی المعدة. و صنعته : ایارج فیقرا، سته . اهلیلج اصفر، خمسة. تربد، اربعة. انیسون ، ملح ه