احاحلغتنامه دهخدااحاح . [ اُ ] (ع اِ) احیح . احیحة. تشنگی . || خشم . (منتهی الارب ). || درد دل که از اندوه پیدا شود. غصه و اندوه . || ناله . (منتهی الارب ).
ایحاءلغتنامه دهخداایحاء. (ع مص ) فرستادن .(آنندراج ): اوحی اﷲ؛ فرستاد بسوی وی و الهام کرد. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). وحی فرستادن . (ترجمان القرآن ترتیب عادل بن علی ص 23). الهام کردن . (از اقرب الموارد) (آنندراج ) (ترجمان القرآن ترتیب عادل بن علی ص <span c
ایحاجلغتنامه دهخداایحاج . (ع مص ) (از «وح ج ») مضطر کردن . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء).
ایحادلغتنامه دهخداایحاد. (ع مص ) (از «وح د») تنها گذاشتن کسی را جهت دشمن . (منتهی الارب ). تنها گذاشتن . (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || تنها باقی ماندن : اوحده اﷲ؛ ای جانبه . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). || یگانه ٔ روزگار گردانیدن . || یک بچه زادن گوسفند. (
ایحارلغتنامه دهخداایحار. (ع مص ) مسموم ساختن وحره طعام را که به خوردنش قی آید یا شکم روان گردد. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (آنندراج ). مسموم ساختن وحره که جانورکی است زهردار طعام را. (ناظم الاطباء).
ایحاشلغتنامه دهخداایحاش . (ع مص ) (از «وح ش ») بی نبات و بی مردم یافتن زمین و شهر را. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). || ویران و خراب گردیدن خانه و جای . (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || پژمان و اندوهگین کردن . (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ) (آنندر
ایحاءلغتنامه دهخداایحاء. (ع مص ) فرستادن .(آنندراج ): اوحی اﷲ؛ فرستاد بسوی وی و الهام کرد. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). وحی فرستادن . (ترجمان القرآن ترتیب عادل بن علی ص 23). الهام کردن . (از اقرب الموارد) (آنندراج ) (ترجمان القرآن ترتیب عادل بن علی ص <span c
ایحاجلغتنامه دهخداایحاج . (ع مص ) (از «وح ج ») مضطر کردن . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء).
ایحادلغتنامه دهخداایحاد. (ع مص ) (از «وح د») تنها گذاشتن کسی را جهت دشمن . (منتهی الارب ). تنها گذاشتن . (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || تنها باقی ماندن : اوحده اﷲ؛ ای جانبه . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). || یگانه ٔ روزگار گردانیدن . || یک بچه زادن گوسفند. (
ایحارلغتنامه دهخداایحار. (ع مص ) مسموم ساختن وحره طعام را که به خوردنش قی آید یا شکم روان گردد. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (آنندراج ). مسموم ساختن وحره که جانورکی است زهردار طعام را. (ناظم الاطباء).
ایحاشلغتنامه دهخداایحاش . (ع مص ) (از «وح ش ») بی نبات و بی مردم یافتن زمین و شهر را. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). || ویران و خراب گردیدن خانه و جای . (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || پژمان و اندوهگین کردن . (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ) (آنندر