حرادیلغتنامه دهخداحرادی . [ ح َ دی ی ] (ع اِ) ج ِ حُردی ّ. بندهای نی که بر تیرهای سقف اندازند. حُردی ّ یکی . (منتهی الارب ).
ارادیلغتنامه دهخداارادی . [ اِ ] (از ع ، ص نسبی ) منسوب به اراده . طوعی . اختیاری . به میل . عن قصد. به عمد: گوش آدمی را حرکت ارادی نباشد. تنفس حیوان ارادی نیست .
اراضیلغتنامه دهخدااراضی . [ اَ ] (اِخ ) از بلوکات قم ، و عده ٔ قرای آن 15 و جمعیت 3000 تن است . رجوع به جغرافیای سیاسی تألیف کیهان ص 394 و 396 شود.
ایرادیدیکشنری فارسی به انگلیسیcaptious, dainty, fastidious, finicky, fussy, hypercritical, petulant, squeamish
دام داشتنلغتنامه دهخدادام داشتن . [ ت َ ] (مص مرکب ) دامداری . مالک دام بودن . حافظ و نگهبان دام بودن (در هر دو معنی آلت صید و حیوان اهلی ). || وسیله ٔ صید قرار دادن دام و تله : زانکه دین را دام دارد بیشتر پرهیز کن زانکه سوی او چو آمد صید را زنهار نیست .<p class
دام رودلغتنامه دهخدادام رود. (اِخ ) دهی است از دهستان فروغن بخش ششتمد شهرستان سبزوار، واقع در 42هزارگزی باختر ششتمد و 4هزارگزی جنوب کال شور. جلگه است و گرمسیر و دارای 270 تن سکنه . آب آن از قنات
دام ساختنلغتنامه دهخدادام ساختن . [ ت َ ] (مص مرکب ) ساختن تله و دام . ساختن آلت گرفتار کردن شکار و حیوانات . || دام نهادن . دام گستردن . تعبیه کردن دام . حیله ورزیدن : زواره فرامرز و دستان سام نباید که سازند پیش تودام . فردوسی .دام هم
دام ظلهلغتنامه دهخدادام ظله . [ م َ ظِل ْ ل ُه ْ ] (ع ، جمله ٔ فعلیه ٔ دعایی ) سایه اش پاینده باد. بردوام و پایدار باد سایه ٔ او.- دام ظله العالی ؛ پاینده باد سایه ٔ بلندپایه ٔ او.
ایرادیدیکشنری فارسی به انگلیسیcaptious, dainty, fastidious, finicky, fussy, hypercritical, petulant, squeamish