ایضلغتنامه دهخداایض . [ اَ ] (ع مص ) (از «ای ض ») بازگشتن بسوی آن بعد از آنکه ترک کرده بود آنرا. (منتهی الارب ). آض الیه ایضاً. بازگشتن . (آنندراج ) (تاج المصادر بیهقی ). || گشتن . (آنندراج ). متحول شدن از حال خود بحال دیگر و دگرگون گردیدن . (منتهی الارب ).
هت هتلغتنامه دهخداهت هت . [ هََ هََ ] (ع اِ صوت ) کلمه ای است که بدان شتررا بر آب زجر کنند. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ). صوتی است که بدان شتر را به سوی آب رانند. (اقرب الموارد). اذا وقف البعیر علی الردهة فلاتقل له هت هت ، مثلی است که برای ترک اصرار در پند و اندرز در مورد کسی که هوش وی آشکار
ایضاًلغتنامه دهخداایضاً. [ اَ ضَن ْ] (ع ق ) مأخوذ از تازی ، باز و نیز. (ناظم الاطباء).هم و نیز. (آنندراج ). دوباره . دیگر بار. بار دیگر. مکرر. هم . (یادداشت بخط مؤلف ) : ایضاً دستورالعملی در باب دیگر. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 213).آن
ايضادیکشنری عربی به فارسینيز , همچنين , همينطور , بعلا وه , گذشته از اين , زياد , بيش از حد لزوم , بحد افراط , هم
ایضاًلغتنامه دهخداایضاً. [ اَ ضَن ْ] (ع ق ) مأخوذ از تازی ، باز و نیز. (ناظم الاطباء).هم و نیز. (آنندراج ). دوباره . دیگر بار. بار دیگر. مکرر. هم . (یادداشت بخط مؤلف ) : ایضاً دستورالعملی در باب دیگر. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 213).آن
ایضاعلغتنامه دهخداایضاع . (ع مص ) (از «وض ع ») گیاه ترش چریدن شتر بکرانه ٔ آب و پیوسته بودن بر آن . || تیز رفتن شتر. تیز راندن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). شتابیدن . (ترجمان القرآن ترتیب عادل بن علی ، ص 24). بشتابانیدن و بشتافتن . (تاج المصاد
ایضافلغتنامه دهخداایضاف . (ع مص ) (از «وض ف ») شتافتن شتر. || شتر راندن برفتار. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (آنندراج ).
دم الحایضلغتنامه دهخدادم الحایض . [ دَ مُل ْ ی ِ ] (ع اِ مرکب ) خون حیض دار را گویند. (از اختیارات بدیعی ) (تحفه ٔ حکیم مؤمن ).
خرایضلغتنامه دهخداخرایض .[ خ َ ی ِ ] (ع اِ) ج ِ خَریضَة. رجوع به «خریضة» در این لغت نامه شود. این کلمه را عربان «خرائض » آورند.
حایضلغتنامه دهخداحایض . [ ی ِ ] (ع ص ) نعت فاعلی از حیض . حایضة. (منتهی الارب ) (صراح ). ج ، حیض ، حوایض . (مهذب الاسماء) (منتهی الارب ). و رجوع به حائض شود : حایض او، من شده به گرمابه ماهی او، من طپیده در تابه . سنائی .لعبت زرنیخ
حوایضلغتنامه دهخداحوایض . [ ح َ ی ِ ] (ع ص ، اِ) ج ِ حایضة. (ناظم الاطباء). ج ِ حایضة، یعنی زن بی نمازشده . (از آنندراج ).