آنجالغتنامه دهخداآنجا. (اِ مرکب ، ق مرکب ) از اسماء اشاره بجائی دور چون ثَم َّ و هنا و هنالک در زبان عرب : از آنجا به نزدیک مادر دوان بیامد چو خورشید روشن روان . فردوسی .چو آنجارسید آن گرانمایه شاه پذیره شدش پهلوان سپاه . <
هنزالغتنامه دهخداهنزا. [ هََ ] (اِخ ) دهستانی است از بخش ساردوئیه ٔ شهرستان جیرفت . دارای دوهزار تن سکنه و شامل 51 آبادی . آب آن از رودخانه و چشمه و محصول عمده ٔ دهستان غله ، حبوب و لبنیات است . مرکز دهستان قریه ٔ هنزا است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج <span
هنزالغتنامه دهخداهنزا. [ هََ ] (اِخ ) دهی است ازبخش مهریز شهرستان یزد. دارای 1674 تن سکنه ، آب آن از قنات و محصول عمده اش غله و کار دستی مردم کرباس بافی و نساجی است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 10).
هنادیکشنری عربی به فارسیاينجا , در اينجا , در اين موقع , اکنون , در اين باره , بدينسو , حاضر , در اين
اینجالغتنامه دهخدااینجا. (اِ مرکب ، ق مرکب ) این مکان . این موضع. این محل . ایدر. هنا. هیهنا : من اینجا دیر ماندم خوار گشتم عزیز از ماندن دائم شود خوار. دقیقی .همان طوس و نوذر در آن بستهیدکجا پیش اسب من اینجا رسید. <p class=
اینجالغتنامه دهخدااینجا. (اِ مرکب ، ق مرکب ) این مکان . این موضع. این محل . ایدر. هنا. هیهنا : من اینجا دیر ماندم خوار گشتم عزیز از ماندن دائم شود خوار. دقیقی .همان طوس و نوذر در آن بستهیدکجا پیش اسب من اینجا رسید. <p class=