اینگونهلغتنامه دهخدااینگونه . [ گو ن َ / ن ِ ] (ص مرکب ، ق مرکب ) به این نحو. این نحو. این قبیل : بر اینگونه تا بر که آید شکن شدندی سپاه دو شاه انجمن . فردوسی .گاه گفتند قصد کرمان و عراق میداریم از ای
حینونةلغتنامه دهخداحینونة. [ ح َ ن َ] (ع مص ) حَین . (اقرب الموارد). هنگام رسیدن . (المنجد): ینقل المجرد الی وزن افعل لمعان منها الحینونةنحو احصدالزرع ؛ ای حان حصاده . (المنجد). نزدیک شدن .وقت رسیدن . حین . (ناظم الاطباء). رجوع به حین شود.
آنگونهلغتنامه دهخداآنگونه . [ گو ن َ / ن ِ ] (صفت + اسم ) بر آنگونه . بدانگونه . بدانسان . بر آنسان : بدانگونه آن لشکر نامداربیامد روارو سوی کارزار. فردوسی .بدانگونه آن سنگ را برگرفت کزو ماند لشک
عنونةلغتنامه دهخداعنونة. [ ع َن ْ وَ ن َ ] (ع مص ) دیباچه ٔ کتاب نوشتن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء). عنوان نوشتن برای کتاب و نامه . (از اقرب الموارد). رجوع به عِنوان شود.
از آنگونهلغتنامه دهخدااز آنگونه . [ اَ گو ن َ / ن ِ ] (ق مرکب ) از آن قبیل : باز اعمال خیر و ساختن توشه ٔ آخرت از علت گناه از آنگونه شفا میدهد. (کلیله و دمنه ).