بئیللغتنامه دهخدابئیل . [ ب َ ] (ع ص ) باریک اندام و نزار و ضعیف ، یقال : هو ضئیل بئیل . (منتهی الارب ). خرد در وزن . (اقرب الموارد).
بل بل کردنلغتنامه دهخدابل بل کردن . [ ب ِ ب ِ / ب َل ْ ل ُ ب َ ل ْ / ب َ ب َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) در تداول عامه ، سخت بسرعت و بگستاخی سخن گفتن . (یادداشت مرحوم دهخدا).
طبئیللغتنامه دهخداطبئیل . [ طَ ] (اِخ ) (به معنی خداوند نیکوتر است ). || پدر شخصی که عساکر فقح بن رملیاه با خود قرار داده بودند و او را برای سلطنت یهودا اختیار کردند. (اشعیا 7:6).|| طبیل که از جانب ارتحشستای پادشاه در سامر