باباش کندیلغتنامه دهخداباباش کندی . [ ک َ ] (اِخ ) دهی از دهستان مغان بخش گرمی شهرستان اردبیل 42 هزارگزی شمال گرمی . در مسیر شوسه ٔ گرمی به یله سوار. جلگه ، گرمسیر. سکنه ٔ آن 635 تن ، شیعه و آب آن از رود بالهاری و محصول آن غلات و ح
بوباشلغتنامه دهخدابوباش . (ص ، اِ) قدیم و جاوید و همیشه و سرمد و جاویدان . (برهان ) (انجمن آرا) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء). بود و وجود واجب یعنی هستی خدای که بوده باشد. (آنندراج ) (انجمن آرا). از برساخته های فرقه ٔ آذرکیوان است . و رجوع به فرهنگ دساتیری ص 236</span
بابشلغتنامه دهخدابابش . [ ب ِ ] (اِخ ) بگمان من قریه ای است از قرای بخارا. (سمعانی ) (معجم البلدان ) (مراصد الاطلاع ). از قراء بخارا است . (احوال و اشعار رودکی ، نفیسی ج 1 ص 45).
مغانلغتنامه دهخدامغان . [ م ُ ] (اِخ ) نام ولایتی است از آذربایجان و موغان نام شهر آن ولایت است . (برهان ) (آنندراج ). نام ولایتی در آذربایجان که اکنون محل نشیمن ایلات شاهسون است . (ناظم الاطباء). از توابع ولایت اردبیل است که در کنار رود ارس واقع و مسکن طوایف شاهسون است و قریه ٔ زیاد ندارد. ن