خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
باجی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
آبجی
فرهنگ فارسی عمید
خواهر.
-
آغاجی
فرهنگ فارسی عمید
حاجب، پردهدار، و مقرب پادشاه که در همۀ اوقات میتوانسته به حضور سلطان برود و واسطۀ میان شاه و مردم باشد؛ حاجب؛ پردهدار دربار پادشاه؛ ترخان.
-
الجی
فرهنگ فارسی عمید
= الجه
-
اهلیلجی
فرهنگ فارسی عمید
۱. به شکل اهلیلج.۲. (اسم) دو قوس که سربهسر بر شکلی محیط شود.
-
ایساغوجی
فرهنگ فارسی عمید
مدخل منطق از فرفوریوس؛ کلیات خمس.
-
باجی
فرهنگ فارسی عمید
خواهر؛ همشیره.
-
برخفجی
فرهنگ فارسی عمید
ستیزهکاری.
-
برنجی
فرهنگ فارسی عمید
تهیهشده از برنج: شیرینی برنجی.
-
ترجی
فرهنگ فارسی عمید
امیدوار شدن؛ امید داشتن.
-
تناجی
فرهنگ فارسی عمید
راز گفتن؛ با هم راز گفتن.
-
تهجی
فرهنگ فارسی عمید
۱. حروف کلمه را از هم جدا کردن و به اسم خواندن با حرکت و صدای آن؛ هجی کردن.۲. [قدیمی] نکوهش کردن؛ هجو کردن.
-
حاجی
فرهنگ فارسی عمید
= حاج: ◻︎ حاجیان آمدند با تعظیم / شاکر از رحمت خدای رحیم (ناصرخسرو: ۳۰۰).
-
حلاجی
فرهنگ فارسی عمید
۱. شغل و عمل حلاج؛ جدا کردن پنبه از پنبهدانه.۲. [مجاز] = 〈حلاجی کردن〈حلاجی کردن: (مصدر متعدی) [مجاز] در امری یا مطلبی دقت و بررسی کردن و درست و نادرست را از هم جدا کردن.
-
خارجی
فرهنگ فارسی عمید
۱. مربوط به خارج از کشور.۲. بیگانه.۳. تهیهشده در خارج از کشور.۴. [مقابلِ داخلی] آنچه مربوط به بیرون و ظاهر چیزی باشد؛ بیرونی.۵. [قدیمی] کسی که بر خلیفۀ وقت خروج کند.
-
خرجی
فرهنگ فارسی عمید
۱. هزینۀ روزانه.۲. پولی که برای هزینۀ خاصی لازم است.۳. (صفت نسبی) [مقابلِ خاصّه] [قدیمی] معمولی؛ متعارف.