باختلغتنامه دهخداباخت . (مص مرخم ، اِ) از مصدر باختن . مقابل برد: برد و باخت . مغلوبیت در قمار. غرم . زیان . خیبت : برد قمار باخت است . آخر این باخت ... از بهر برد... بود. (کتاب المعارف ).
سرپل ساحلیbeachheadواژههای مصوب فرهنگستانمنطقۀ مشخصی از ساحل دشمن که چنانچه تصرف و نگهداری شود پیاده کردن افراد و وسایل را در ساحل امکانپذیر میکند و فضای رزمایشی لازم برای عملیات طرحریزیشده به ساحل را فراهم میسازد
عشق باختلغتنامه دهخداعشق باخت . [ ع ِ ] (مص مرکب مرخم ، اِمص مرکب ) عشق باختن . (فرهنگ فارسی معین ). رجوع به عشق شود : آفتی نبود بتر از ناشناخت تو برِ یار و ندانی عشق باخت .مولوی .
برد و باختلغتنامه دهخدابرد و باخت . [ ب ُ دُ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) بردن و باختن . قمار. بازی که در آن بازی کنندگان نقدی یا چیزی در میانه دارند و بر سرآن بازی کنند. رجوع به بردن و رجوع به باختن شود.
باختنفرهنگ فارسی عمید۱. پول خود را در قمار از دست دادن؛ بازیدن.۲. شکست خوردن؛ مغلوب شدن در بازی یا قمار.۳. از دست دادن.۴. (مصدر لازم) [قدیمی] بازی کردن: چوگان باختن.
باختهفرهنگ فارسی عمید۱. شکستخورده در قمار.۲. مغلوب در بازی.۳. (صفت مفعولی) از دست داده شده؛ ازدسترفته.۴. بازنده (در ترکیب با کلمۀ دیگر): پاکباخته، مالباخته.
باختنفرهنگ فارسی عمید۱. پول خود را در قمار از دست دادن؛ بازیدن.۲. شکست خوردن؛ مغلوب شدن در بازی یا قمار.۳. از دست دادن.۴. (مصدر لازم) [قدیمی] بازی کردن: چوگان باختن.
باختهفرهنگ فارسی عمید۱. شکستخورده در قمار.۲. مغلوب در بازی.۳. (صفت مفعولی) از دست داده شده؛ ازدسترفته.۴. بازنده (در ترکیب با کلمۀ دیگر): پاکباخته، مالباخته.
باخترلغتنامه دهخداباختر. [ ت َ ] (اِ) شمال . در اوستا بمعنی شمال است و اصل آن اباختر یعنی ماورأتر، آنطرف تر. (فرهنگ شاهنامه ٔ رضازاده ٔ شفق ). در اوستا اَپاخْتَرَ یا اَباخْذَر آمده . در فارسی باختر گوئیم . در مزدیسنا آرامگاه اهریمن و دیوها و جای دوزخ خوانده شده . (خرده اوستا تفسیر پورداودحاشی
برد و باختلغتنامه دهخدابرد و باخت . [ ب ُ دُ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) بردن و باختن . قمار. بازی که در آن بازی کنندگان نقدی یا چیزی در میانه دارند و بر سرآن بازی کنند. رجوع به بردن و رجوع به باختن شود.
عشق باختلغتنامه دهخداعشق باخت . [ ع ِ ] (مص مرکب مرخم ، اِمص مرکب ) عشق باختن . (فرهنگ فارسی معین ). رجوع به عشق شود : آفتی نبود بتر از ناشناخت تو برِ یار و ندانی عشق باخت .مولوی .