بدآویزلغتنامه دهخدابدآویز. [ ب َ] (نف مرکب ) ستیزنده . به بدی چنگ زننده : ای همچو مهین مار بدآویز و خشوک پر زهر چو ماری و چو ماهی همه سوک .سوزنی .
بادوشلغتنامه دهخدابادوش . (اِخ ) (گردنه ٔ...) گردنه ای است که مابین قلیان کوه و اشتران کوه از انشعابات جبال پیشکوه بارتفاع 3040 متر واقع و محل عبور طوایف لر است . رجوع به جغرافیای غرب ایران ص 29 شود.
بادویزلغتنامه دهخدابادویز. [ بادْ ] (اِ مرکب ) بادویزن . بمعنی بادبیزن است که بادکش باشد. (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (شعوری ج 1 ورق 165). رجوع به بادزن و بادبیزن شود.
دوش بادوشلغتنامه دهخدادوش بادوش . (ص مرکب ) دوش بدوش . دوشادوش . همدوش . برابر.(یادداشت مؤلف ). رجوع به دوش بدوش و دوشادوش شود.- دوش با دوش کسی رفتن ؛ با او برابر رفتن . (یادداشت مؤلف ).
بادیوسلغتنامه دهخدابادیوس . (اِخ ) ژوزه . یکی از طباعان معروف قرن 16 م . است . مطبعه ٔ بزرگی در پاریس تأسیس کرد، و بطبع و نشر مقدار کثیری از آثار نافعه خدمت کرده و بترقی فن طبع کوشیده است . رجوع به ماده ٔ بعد شود. (قاموس الاعلام ترکی ).
باداجزلغتنامه دهخداباداجز. [ ج ُ ] (اِخ ) شهریست در اسپانیا (اندلس ) که معرب آن بطلیوس است و در لهجه ٔ ترکی آنرا بادایوز خوانند. رجوع به بطلیوس شود.
زافرةلغتنامه دهخدازافرة. [ ف ِ رَ ] (اِخ ) قصبه ای است در 60کیلومتری جنوب شرقی ایالت بادایوز از ایالات استرمادوره (اسپانیا). (از قاموس الاعلام ترکی ).