بادسردلغتنامه دهخدابادسرد. [ دِ س َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) باد خنک . بادی که با سرما همراه باشد. مقابل باد گرم و سوزان . ریح خازِم ؛ باد سرد. ریح خارِم ؛ باد سرد. هوف [ هََ / هو ]؛ باد سرد. (منتهی الارب ):بس باد جهد سرد ز کُه لاجرم اکنون چون پیر که ی
کييبدیکشنری عربی به فارسیبي حفاظ , درمعرض بادسرد , متروک , غم افزا , دلتنگ کننده , پريشان کننده , ملا لت انگيز , مايه افسردگي , تاريک , تيره , افسرده , ترشرو , کج خلق , عبوس , وسواسي
ضحاکلغتنامه دهخداضحاک . [ ض َح ْ حا ] (اِخ ) بیوراسب . بیوراسف . اژی دهاک . اژدهاک . اژدها. (فردوسی ). اژدهافش . اژدهادوش . (فردوسی )... ماردوش . پادشاه داستانی که پس از جمشید بر اریکه ٔ سلطنت نشست . صاحب مجمل التواریخ و القصص گوید: مدت پادشاهی وی هزار سال بود، بعضی از مبالغت کم روزی و نیم گو