بادسیرلغتنامه دهخدابادسیر. [ س َ/ س ِ ] (ص مرکب ) از صفات اسب باشد، ای اسپ تند و سریعالسیر. (آنندراج ). چابک از آدم و حیوان . (فرهنگ ضیا). تیزرو و تندرفتار. (ناظم الاطباء). رونده و شتابنده چون باد. (دمزن ). || مرد متکبر. || کبر. (آنندراج ).
بادسرلغتنامه دهخدابادسر. [ س َ ] (ص مرکب ) بادسار. صاحب نخوت و گردنکش و متکبر. (برهان ). خداوند نخوت و گردنکش و متکبر. (ناظم الاطباء). بانخوت . معجب . متکبر. (فرهنگ سروری ). خودبین : مرا پیش کاوس بردی نوان یکی بادسر نامور پهلوان . فردوسی .<
بادسارفرهنگ فارسی عمید۱. سبکسر؛ سبکمغز؛ مغرور؛ متکبر: ◻︎ بادهای کز وی جدا گردد بخیل از رادمرد / بادهای کز وی شود پیدا حکیم از بادسار (سوزنی: ۱۸۱).۲. سبک؛ بیوقار.
بادسارلغتنامه دهخدابادسار. (ص مرکب ) سبک سیر و رونده باشد. (برهان ). سبک سیر و تندرو. (ناظم الاطباء). || مردم سبک و بی تمکین و وقار را گویند. (برهان ) (ناظم الاطباء). سبکسر. (اوبهی ) (صحاح الفرس ). یعنی بادمانا که آن سبک سر و بی وزن باشد. (فرهنگ خطی نسخه ٔ کتابخانه ٔ لغت نامه ). بی سنگ . سبک سر
صفائی یزدیلغتنامه دهخداصفائی یزدی . [ ص َ ی ِ ی َ ] (اِخ ) هدایت در مجمع الفصحاء آرد: نام وی میرزا محمدعلی و نویسنده ٔ صدر یزدی بود چندی هم خدمت نواب شاهزاده محمدعلی میرزا را کرده . در سفینه ای این ابیات بنام او دیده شد:لشکری آورد جنگ آور فزون از ده هزارسربسر با گرز آهن جملگی با تیغ تیز