خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بادهبارگی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
بارگی
فرهنگ فارسی معین
(رَ) ( اِ.) اسب .
-
باده
فرهنگ فارسی معین
(دِ) [ په . ] ( اِ.) 1 - شراب ، می . 2 - نوا و آهنگی از موسیقی قدیم .
-
باده پخته
فرهنگ فارسی معین
( ~. پُ خْ تِ) (اِ. ص .) شرابی که جوشیده باشد و دو سوم آن تبخیر شده ، یک سوم آن بماند. در عربی مثلث گویند.
-
باده پرست
فرهنگ فارسی معین
( ~. پَ رَ) (ص فا.) شرابخوار.
-
باده پرستی
فرهنگ فارسی معین
( ~. پَ رَ) (حامص .) شراب - خواری .
-
باده پیما
فرهنگ فارسی معین
( ~. پِ)(ص فا.)شرابخوار،می خوار.
-
باده خام
فرهنگ فارسی معین
( ~.) (اِ. ص .) بادة بسیار قوی .
-
باده گسار
فرهنگ فارسی معین
( ~. گُ) (اِفا.) می خوار، شراب - خوار.
-
باده گساری
فرهنگ فارسی معین
( ~.) (حامص .) شراب خواری ، میخواری .
-
باده نوشی
فرهنگ فارسی معین
( ~.) (حامص .) شراب خواری ، می خواری .
-
پردة باده
فرهنگ فارسی معین
( ~ دِ) (اِمر.) از نواهای موسیقی قدیم .