بادهلغتنامه دهخداباده . [ دَ / دِ ] (اِ) شراب ، چه باد غرور در سر می آورد. (رشیدی ). شراب ،چه باد بمعنی غرور آمده و هاء نسبت است . (غیاث ). شراب . (ناظم الاطباء). بمعنی مسکری اس
بادهلغتنامه دهخداباده . [ ] (اِخ ) بادای . نام کودکی از ملازمان اونک خان که موجب نجات چنگیزخان از مرگ حتمی شد. رجوع به جهانگشای جوینی چ 1329 هَ . ق . لیدن ج 1 ص 27 شود.
عرقلغتنامه دهخداعرق . [ ع َ رَ ] (ع اِ) خوی حیوان . و گاهی در غیر حیوان هم به استعاره آید. (منتهی الارب ).خوی اندام . (غیاث اللغات ). خوی . (دهار).خوی انسان ودیگر حیوانات و تری
گل حمراءلغتنامه دهخداگل حمراء. [ گ ُ ل ِ ح َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) ترجمه ٔ ورد و حوجم است . (آنندراج ). نام گلی است : شکفته شد گل حمراء و گشت بلبل مست صلای سرخوشی ای صوفیان باده
حاجی سلیمانلغتنامه دهخداحاجی سلیمان . [ س ُ ل َ ] (اِخ ) کاشانی از شعرای مائه ٔ دوازدهم و اوائل مائه ٔ سیزدهم هجری است . تخلص او صباحی و از مردم بیدگل ، از توابع کاشان میباشد وی در عصر
شکفتهلغتنامه دهخداشکفته . [ ش ِ ک ُ ت َ / ت ِ ] (ن مف / نف ) واشده . گشاده . (ناظم الاطباء). گل کرده . گل بازکرده . شکوفان . (یادداشت مؤلف ) : ای سرخ گل تو بسد و زر و زمردی ای ل
صلالغتنامه دهخداصلا. [ ص َ ] (از ع ، اِمص ) آواز دادن برای طعام خورانیدن یا چیزی دادن بکسی . (غیاث اللغات ). در سراج آمده : صلا بفتح آواز کردن بسوی کسی برای دادن چیزی خواه طعام