خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
باده ٔ ممزوج پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
تب باده
لغتنامه دهخدا
تب باده . [ ت َ دَ / دِ ] (اِ مرکب ) تب لرزه بود از برآمدن سپرز بزرگ . (صحاح الفرس ). تب لرزه ای که بسبب ظاهرشدن و برآمدن سپرز بهم رسیده باشد. (برهان ) (از انجمن آرا) (از آنندراج ) (از فرهنگ جهانگیری ) (از ناظم الاطباء). تب لرزه . (از برهان ) (فرهنگ ...
-
نوشین باده
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (موسیقی) [قدیمی] nušinbāde از الحان سیگانۀ باربد: ◻︎ چو نوشینباده را در پرده بستی / خمار بادۀ نوشین شکستی (نظامی۱۴: ۱۸۰).
-
dipsomania
بادهبارگی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[روانشناسی] نوعی میبارگی با مشخصۀ مصرف دورهای الکل در حد افراط
-
dipsomaniac
بادهباره
واژههای مصوّب فرهنگستان
[روانشناسی] فرد دچار بادهبارگی
-
غم باده
لغتنامه دهخدا
غم باده . [ غ َ دَ / دِ ] (اِ مرکب ) بیماریی بود که بسبب غم خوردن بسیار عارض شود. (برهان قاطع). ظاهراً همان غم باد است . رجوع به غم باد شود. و در حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین آمده : ظاهراً غم باره است ، بمعنی کسی که بسیار غم خورد. (حاشیه ٔ برهان قاطع چ ...
-
نوش باده
لغتنامه دهخدا
نوش باده . [ دَ / دِ ] (اِ مرکب ) نوش باد. رجوع به مدخل قبل شود.
-
نوشین باده
لغتنامه دهخدا
نوشین باده . [ شیم ْ دَ / دِ ] (اِخ ) نام نوائی از موسیقی از مخترعات باربد. (جهانگیری ). لحن بیست وهشتم است از سی لحن باربد و نام نوائی است از موسیقی . (برهان قاطع). در فهرستی که نظامی در خسرو و شیرین برای سی ویک لحن باربدی آورده لحن بیست وچهارم است ...
-
باده پالا
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) ‹بادپالا› [قدیمی] bādepālā آنچه شراب را با آن صاف کنند.
-
باده پرست
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) [قدیمی، مجاز] bādeparast ۱. بادهنوش؛ شرابخوار.۲. کسی که نوشیدن باده را بسیار دوست دارد؛ میپرست: ◻︎ به پیری به مستی میازید دست / نه نیکو بُوَد پیر بادهپرست (فردوسی: ۲۱۷۵).
-
باده پیما
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) ‹بادهپیمای› [قدیمی] bādepeymā ۱. بادهخوار؛ بادهنوش: ◻︎ چو با حبیب نشینی و باده پیمایی / به یاد دار محبان بادهپیما را (حافظ: ۲۴ حاشیه).۲. کسی که بسیار باده بخورد.
-
باده پیمایی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) [قدیمی] bādepeymāy(')i بادهنوشی؛ شرابخوری.
-
باده فروش
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت فاعلی) bādeforuš فروشندۀ باده؛ میفروش.
-
باده کش
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) [قدیمی] bādekeš بادهخوار؛ بادهپیما.
-
باده گسار
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) [قدیمی] bādegosār بادهخوار؛ میگسار؛ آنکه عادت به نوشیدن باده دارد.
-
باده گساری
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) [قدیمی] bādegosāri میگساری؛ بادهنوشی؛ بادهخواری.