لغتنامه دهخدا
دوشادوش . (ق مرکب ) صفی با افرادی بهم پیوسته . دوش بدوش . دوش بادوش . شانه بشانه . (ناظم الاطباء). همدوش . همراه . همبر. در یک رده و صف برابر: مردم کره دوشادوش سربازان به جنگ پرداختند. (یادداشت مؤلف ) : تا رسیدند هر دو دوشادوش به بیابانی از بخ