باراقلغتنامه دهخداباراق . (اِخ ) (برق ) (سفر داوران 4 : 6). و او پسر ابی نوعم بود که بنی اسرائیل را از دست یابین شهریار کنعان خلاصی داد بعد از آنکه بر سپه سالارش غالب گشت . رجوع به بوره و قاموس کتاب مقدس شود.
سردبادکborasca, borasco, bourrasqueواژههای مصوب فرهنگستانسردبادی کوچک که یک توفان تندری یا تندوزۀ مخرب است
ژفرسن باراکلغتنامه دهخداژفرسن باراک . [ ژِ ف ِ س ُ ](اِخ ) یا ژِفِرسن لِکازِرن . نام شهری به اتازونی درایالت میسوری ناحیه ٔ سن لوئی ، دارای 9000 تن سکنه .
باریکلغتنامه دهخداباریک . (ص ) نازک و لطیف چون کمر و لب . بارک مخفف آنست . (آنندراج ). نازک . (ارمغان آصفی ). میرحسن دهلوی گوید : لب باریک تو زیر خط شبگون دیدم چو هلالی که شبانگاه برون می آید. (آنندراج ).هر چیز دراز و گرد و کم قطر م
دبورهلغتنامه دهخدادبوره . [ دِ رَ ] (اِخ ) از حکام بنی اسرائیل و از سال 1396 تا 1356 ق .م . حکم رانده است . (از قاموس الاعلام ترکی ). صاحب قاموس مقدس گوید: دبوره (بمعنی مگس عسل ) نبیه ای که در حکمت و تقوی و تدین معروف و بر اسر
قادشلغتنامه دهخداقادش . [ دِ ] (اِخ ) شهری از شهرهای حصاردار نفتالی در جلیل که هم بلاویان جرشونی داده شد. (یوشع 20:7 و 21:23 و اول تواریخ ایام <span class="h
داورانلغتنامه دهخداداوران . [ وَ ] (اِخ ) اولاً موسی رتبه و درجه ٔ داوران بنی اسرائیل را بر حسب اشاره ٔ خسوره ٔ خود (پدر زن خود) یترون (شعیب ) قرارداد (سفر خروج 18: 12 - 26) و رؤسای هزاره و سد
حاصورلغتنامه دهخداحاصور. (اِخ ) (محاصره شده ) شهر معروفی از شهرهای کنعانیان که یابین بر آن سلطنت داشت ، و یوشع آن را مفتوح ساخته به آتش سوخت (یوشع 11:10 و 11) لکن ثانیاً آباد شده باز پادشاهی ا
یابینلغتنامه دهخدایابین . (اِخ ) شهریار دومین حاصور که بسیار توانگر و شجاع بود و مدت بیست سال قوم اسرائیل در تحت ظلم و اقتدار وی می بودند. (سفر داوران 4:2). اما دبوره و باراق لشکر وی را منهزم ساخته و یاعیل زوجه ٔ حابرقینی سیسر