بورجانیلغتنامه دهخدابورجانی .(اِ) خمیری است که بقطعات کوچک برند و میان هر یک سوراخ کنند، در دیگ کنند و چون بپزد بر آن شیر یا ماست ریخته و آشامند. (ابن بطوطه یادداشت بخط مؤلف ).
بورجانلغتنامه دهخدابورجان . (اِ) در ارسباران نوعی از تمشک .رجوع به تمشک و رجوع به جنگل شناسی ساعی ص 270 شود.
بارجانلغتنامه دهخدابارجان . (اِخ ) از قرای خانلنجان از اعمال اصفهانست . (معجم البلدان ) (مرآت البلدان ج 1 ص 155) (دِمزن ).
بارجانلغتنامه دهخدابارجان . (اِخ ) کوهی است بکرمان و شهرکهای کفتر و دهک بر این کوه است . (حدود العالم ) : امیر جلال الدین سالار بلند که در کوه بارجان بودعصیان نموده بود. (المضاف الی بدایع الازمان ص 49).
بارزانواژهنامه آزادارزانی داشتن، ارزانی فرمودن، عطاکردن، بخشش کردن، انعام دادن، تقریب کردن، تقدیر کردن.
نچیروانواژهنامه آزاددر زبان کردی نچیروان یعنی شکارچی. این واژه اسم نیز است.مانند نام نخست وزیر حزب دموکرات کردستان نچیروان ادریس بارزانی