بارشکنلغتنامه دهخدابارشکن . [ ش ِ ک َ ] (اِ مرکب ) محل داد و ستد و بازارگانی : استرآباد، شهر بارشکن آبادی است . (تحفه ٔ اهل خراسان ).
بارشکنیلغتنامه دهخدابارشکنی . [ ش ِ ک َ ] (اِ مرکب ) خواربار یعنی خوراک اندک که قوت لایموت باشد. (آنندراج ). آذوقه ای که مخصوصاً از خارج وارد میشود. (ناظم الاطباء).
بارشکنیلغتنامه دهخدابارشکنی . [ ش ِ ک َ ] (اِ مرکب ) خواربار یعنی خوراک اندک که قوت لایموت باشد. (آنندراج ). آذوقه ای که مخصوصاً از خارج وارد میشود. (ناظم الاطباء).
بارشکنیلغتنامه دهخدابارشکنی . [ ش ِ ک َ ] (اِ مرکب ) خواربار یعنی خوراک اندک که قوت لایموت باشد. (آنندراج ). آذوقه ای که مخصوصاً از خارج وارد میشود. (ناظم الاطباء).