بارنامجلغتنامه دهخدابارنامج . [ م َ ] (معرب ، اِ مرکب ) و برنامج ، فارسی معرب است بمعنی برگی که حساب را در آن تنظیم کنند. (اقرب الموارد) (المنجد). و رجوع به برنامج و بارنامه و دزی ج 1 ص 48 شود. مأخوذ از بارنامه ٔ فارسی ، کتاب ح
بارنامجهلغتنامه دهخدابارنامجه . [ ج َ ] (معرب ، اِ مرکب ) بارنامچه . بارنامه باشد. (مهذب الاسماء). ج ،بارنامجات . و رجوع به بارنامه و بارنامچه شود.
بارنامجهلغتنامه دهخدابارنامجه . [ ج َ ] (معرب ، اِ مرکب ) بارنامچه . بارنامه باشد. (مهذب الاسماء). ج ،بارنامجات . و رجوع به بارنامه و بارنامچه شود.