بارناولغتنامه دهخدابارناو. (اِخ ) ژوزف . خطیب مجلس مؤسسان متولد به گرنوبل (1761-1793 م .). وی طرفدار حکومت پادشاهی مشروطه بود و سرانجام سرش را برداشتند.
برناولغتنامه دهخدابرناو. [ ب َ / ب ُ ] (ص ، اِ) برنا. برناک . جوان . شاب . (یادداشت دهخدا). رجوع به برنا شود.
برنولغتنامه دهخدابرنو. [ ب َ ] (اِ) دیبای تنک و حریر نازک . (برهان ) (آنندراج ). پرنو. برنون . و رجوع به برنون شود.
برنئولغتنامه دهخدابرنئو. [ ب ُ ن ِ ءُ ] (اِخ ) یکی از بزرگترین جزایر اندونزی در اقیانوس کبیر که قسمت اعظم آن جزو جمهوری اندونزی است و قسمت کوچکتر تحت حمایت انگلستان است . (از فرهنگ فارسی معین ).
بارناؤللغتنامه دهخدابارناؤل . (اِخ ) شهری است به روسیه در سیبری به کنار نهر اوب دارای 255000 تن سکنه میباشد. صنایعش ، نساجی و محصولات شیمیایی و استخراج و تصفیه و استعمال فلزات و دباغخانه است . و رجوع به قاموس الاعلام ترکی ج 2 ش
گرنبللغتنامه دهخداگرنبل . [ گ ِ رِ ن ُ ] (اِخ ) حاکم نشین ناحیت ایزر در ساحل ایزر و دراک ، دارای 116400 تن جمعیت است و در 557 هزارگزی جنوب شرقی پاریس واقع شده . آنجا اسقف نشین و دارای دادگاه استان و آکادمی ، دانشگاه ، دانشکده
بارناؤللغتنامه دهخدابارناؤل . (اِخ ) شهری است به روسیه در سیبری به کنار نهر اوب دارای 255000 تن سکنه میباشد. صنایعش ، نساجی و محصولات شیمیایی و استخراج و تصفیه و استعمال فلزات و دباغخانه است . و رجوع به قاموس الاعلام ترکی ج 2 ش