بارنجانلغتنامه دهخدابارنجان . [ رِ ] (اِخ ) شهری است به بحرین که آن را علأبن الحضرمی بسال 13 یا 14 هَ . ق . به روزگار خلیفه ٔ دوم عمربن خطاب بگشود. (از معجم البلدان ). و رجوع به قاموس الاعلام ترکی ج 2
بارنجانلغتنامه دهخدابارنجان . [ رِ ] (اِخ ) قریه ای است و در آن کاروانسرا و چشمه ای است نزدیک سنجار. (از معجم البلدان ).
بورنجانلغتنامه دهخدابورنجان . [ رَ ] (اِخ ) دهی از دهستان حومه که در بخش مرکزی شهرستان کازرون واقع است . و 555 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 7).
بارگُنجانcontainer yardواژههای مصوب فرهنگستانمحوطهای در پایانۀ بندری که در آن بارگُنجهای پر و خالی را نگهداری میکنند و از آنجا آنها را برای بارگیری به اسکله و برای باربندی یا سایر امور به فرستگاه بارگُنج ارسال میکنند اختـ . باگ CY
بورنجان بالالغتنامه دهخدابورنجان بالا. [ رَ ن ِ ] (اِخ ) دهی از دهستان بیضا است که در بخش اردکان شهرستان شیراز واقع است . و 139 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 7).
برنامهریزی بارگُنجانyard planningواژههای مصوب فرهنگستانبرنامهریزیای که در آن مدیران بنادر جابهجایی بارگنجها و صادرات و واردات را واپایی و طرحریزی میکنند