باروحیۀ همکاریفرهنگ فارسی طیفیمقوله: تضاد در عمل (اختیار فردی) ] باروحیۀ همکاری، دستدردست، تضامناً یکزبان، بهاتفاق، اشتراکی، باشراکتِ هم، باهم، بهاتفاقِ، بههمراهیِ، باهمکاریِ
باروحلغتنامه دهخداباروح . [ رَ / رو ] (ص مرکب ) باصفاو خوش آیند. (ناظم الاطباء). دلگشا : صحبتی بود بغایت باروح و خوش و مجلس قوی دلکش . (انیس الطالبین نسخه ٔ خطی کتابخانه ٔ مؤلف ). || گشاده .عریض . پهناور: خانه ٔ باروح . || مسرور. فَرِح
باروچهلغتنامه دهخداباروچه . [ چ َ / چ ِ ] (اِ) پاروچه . نوعی از ظرفی یا آوندی است که در آن گل و لای میبرند. (آنندراج ) (دِمزن ) . آوندی که در آن گل می کشند. گل کش . (ناظم الاطباء).